Burnt propeller🦋

Burnt propeller🦋

رمان🖤عشق یه طرفه🖤پارت 14

  • 12:51 1402/09/02
  • Fatii🖤

 

شام رو خوردیم و به مامانم کمک کردم..رفتم رو تختم خیلی خوابم میومد برا همین سریع خوابم برد.. صبح بیدار شدم بعد از خوردن صبحونه مامانم گفت :النا امیر می گفت بهش گفتی یکی دیگه رو دوست داری حالا کی هست  وای این امیر چه جنس خرابی هست خوبه بهش گفتم به کسی نگو وای خفش میکنم

_مامان تو حرف این پسره رو باور میکنی اینجوری بهش گفتم که ردش کنم 

مامان با یه لحنی گفت اهان

صدای زنگ گوشیم بلند شد رفتم دیدم دوستم ساحله جواب دادم 

ساحل .آلو سلام خانم خوشگله دیگه یاد ما نمیکنی 

_سلام چه خبر من از تو باید شاکی باشم 

ساحل . حالا این حرف ها رو ول کن میای امروز بریم کافه همیشگی 

_کی بریم 

ساحل.ساعت چهار میام دنبالت 

باشه خدافظ

رفتم سر کمدم یه لباس اسپرت برداشتم و رو تخت گذاشتم ...